بر من بتاب و سردی من را بهار کن
من کهنه ام وجود مرا نو نوار کن
ای نوح من نجات من از سیل رنج و درد
من را میان کشتی امنت سوار کن
داوود وش طلوع کن و با فلاخنت
جالوت غصه های مرا سنگسار کن
موسای من به پیش بیا با عصای خود
این رنج نیلگون مرا راهوار کن
دانای من حکیم و سلیمان من بیا
پنهان منم تو گنج مرا آشکار کن
شعر از دکتر ویدا احمدی ( دانا کامران)