دکتر ویدا احمدی( دانا کامران)

کیمیاگری و ادبیات
دکتر ویدا احمدی( دانا کامران)

دکتر ویدا احمدی با نام قلمی
(دانا کامران)
پژوهشگر، نویسنده ،نمادشناس ، عطار شناس و روانکاو آثار ادبی و هنری , عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر ادبیات» ثبت شده است

 

خوش باش دمی که زندگانی این است

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

 

ای خدا ای فضل تو حاجت روا

با تو یاد هیچ کس نبود روا

قطره دانش که بخشیدی ز پیش

متصل گردان به دریاهای خویش

مثنوی معنوی

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

 

 

بیدلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

 

هر لباسی کان به صحرا آمده است

سایه سیمرغ زیبا آمده است

گر همه چهل مرغ و گر سی مرغ بود

هر چه دیدی سایه سیمرغ بود

منطق الطیر عطار نیشابوری

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

شعری سروده دکتر ویدا احمدی با نام قلمی دانا کامران

با عنوان سوغات فردایی

 

منم تاریک اینجایی تویی خورشید آنجایی

من از تاریک می ترسم بیا سوغات فردایی

من و این کودکی های پر از ادراک آغوشت

تو و گهواره خواب و ترنم های لالایی

نمی دانم که چشمانت به استدلال که خفتند

نه با عرفان صدرایی نه با برهان سینایی

هنوزم چشم در راه عبور عشق تو مانده

هزاران چشم نور آمیز این گردون مینایی

ببین زیبای من خورشید پشت ابر پنهان است

بیا تا شب بمیرد باز ای صبح اهورایی

به جان سهروردی من غریبم تشنه نورم

رهایم کن از این بیگانه تاریک غوغایی

 

 

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

 


دریافت
مدت زمان: 24 ثانیه

 

اشاره من در این شعر به سه مرحله دانش کیمیاگری است برای تبدیل فلز پست به طلا یعنی:
سیاهی
سفیدی
سرخی
که مهمترین و زیباترین وجه چنین رویدادی زمانی است که وجود آدمی تبدیل به طلا شود.

پیش از این در همین سایت مکرر در این باره نوشته ام.

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

مثل تمام آینه ها راست منظری

ای از تبار باغ و شکوه صنوبری

ای سرخ آفتابی و ای سبز گلچکان

با لا بلند تر ز بلندای آسمان

اکسیر نام تو همه بودن من است

انگیزه ای برای غزل گفتن من است

 

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

 

شعر تو

شعری سروده دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)
ای شعر ناب چشم تو فصل بهار من
مهمان قلب من غزل من نگار من
ای مهربان ترین من ای تازه مثل برگ
ای زنده تر ز زنده و سلاخ جغد مرگ
با تو تمام بودن من رنگ دیگر است
از جنس باغ و بودن برگ و صنوبر است
مثل درخت قد بکش ای مهربان من
طناز من بلند من ای آسمان من
با تو تمام می شود این غصه های تنگ
این گریه های سردی و این سوگ های سنگ
با تو تمام می شود این کفر بی کسی
ایمان با تو بودن من، مرگ بی کسی
با من بمان برای همیشه شکفتنم
مفهوم ناب رویش و معنای بودنم
آخر ندارد این کلمات برای تو
باتو برای بودن تو تا صدای تو
رقص حضور توست در این شعر ، آفتاب
بر من بتاب تا به همیشه به من بتاب
این شعر، آخرش تو بی انتهای توست
حل شد تمام مساله ها این صدای توست

 

 

دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)